آه، اهورامزدا، فارناسیاس با من است و همین مرا بس. او خرد همه جهان را در سر دارد. دیگر مرا از طوفانها چه باک، من ناتوان نیستم، بهزودی شراب پیروزی را به زندگی مینوشانم. اکنون که آن سه تن جاودان خفتهاند، من میتوانم آیریان را شوکت ببخشم. بهزودی برزیگران در مزارع جشن خواهند گرفت و مالیاتشان را پیش از وقت به دربار خواهند آورد و من، سغدیان، پسر آلوگونه، شهریار آیریان، بر ارابهام سوار خواهم شد و در پی آهودلان کمان به تیر عشق برخواهم گرفت. آه، اهورامزدا، فارناسیاس با من است و من هرگز احساس تنهایی نخواهم کرد، هرگز...
برای ارسال نظر ثبت نام کنید یا اگر عضو هستید وارد شوید :
- ورود
- عضویت
نظر شما بعد از تایید مدیریت وبسایت منتشر خواهد شد.
با تشکر