بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
دنیا
مُسلَّم ببین! | دنیا برای همین لذّتهای مُکدّر | تنهایمان گذاشته | که خوب بزاییم ناخالصیهای رویایی را که از پستانهایِ فکرِ تو | نحو میگیرد.
تو این دنیا خیلی چیزا از رو انصاف نیس.
تو روی نیمکتی نشستهای این سر دنیا که تمام آنچه میخواهی کسیست که آن سر دنیا روی نیمکتی نشسته است که تمام آنچه میخواهد تویی، نیمکتهای دنیا را بد چیدهاند...
هر شب | دنیا را دیدهام که چگونه پس از عشقبازیاش | مثل مردی سیگار میکشد | و به دخترانی که فردا دوباره فریبش را خواهند خورد، پشت میکند.
اُرهان مراد آری بورنو: تا دنيا دنياست، | اميد نونِ فقيراست | بخور محمد، | بخور.
ببند! | زبان را تُف کن | عقل را سوراخ... | در دنیای نادانان، | پوزهبند | بهترین راهِحل است.
(بهترین، تُف، دنیا، راه حل، زبان، سوراخ، عقل، نادان، پوزه بند)
به فكر پاهایت نباش. اگر هفت پا هم به دنيا ميآمدی به ناصرخسرو كه ميرسيدی جنازهات را با بیل برميداشتند. بزن بالا اون سرآستينِ گشادِ تو. اصلاً از آستين تنگ و شلوار تنگ خوشم نمیآد، بدجوری معطلم میكنه.
صدای مرغابیها میآید که دارند توی آبنما شنا میکنند. نمیدانم چرا اینقدر اصرار دارد که آدمهای مجرم را تبرئه کند. انگار میخواهد از همه فرشته بسازد. هی توی ذهنش صیقلشان میدهد تا دست آخر فرشتهای شوند بیگناه. برای او توی نمایشنامه دنیا این نقش را نوشتهاند...
(اصرار، بیگناه، دنیا، ذهن، شنا، صدا، صیقل، فرشته، مجرم، مرغابی، نمایشنامه)
- 1
- 2