بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
چیز
هر چیز باارزششده به دست ما آدمها، روزی ارزش خود را از دست خواهد داد. نه همهی آنها، همهی چیزهایی که پشتشان اشک، چشمه بود.
طبیعت چه لذتی از داشتن ما میبَرد وقتی سراپا آشفتهایم؟ بزرگی هستی در برابر تجربههای تلخ ما چه حقیر و بیچیز جلوه میکرد. همهی هستی به آسانی محو میشد و چیزی جز دغدغهی ما جاودانه به نظر نمیرسید.
(آسان، آشفته، بزرگ، تجربه، تلخ، جاودانه، حقیر، داشتن، دغدغه، طبیعت، لذت، محو، هستی، چیز)
ويرانه حقيقت را آشکار مىکند چون چيزى است که بر جا مىماند ؛ ويرانه استمرار تاريخ است.
هیچ ندانستن یهتر از خیلی چیزها را نصفه و نیمه دانستن است.
تراژدی این نیست که تنها باشی، بلکه این است که نتوانی تنها باشی. گاهی آمادهام همه چیزم را بدهم تا هیچ پیوندی با جهان انسانها نداشته باشم.
ریشهی نفرت خود نفرت نیست، چیز دیگهای رو بیان میکنه... رنج، ناکامی، حسادت، اضطراب... عشق به نام خودش حرف میزنه اما نفرت از چیز دیگهای صحبت میکنه.
(اضطراب، بیان، حرف، حسادت، رنج، ریشه، صحبت، عشق، نام، نفرت، چیز)
.... آنان که در چیزهای زیبا معانی زشت میابند، فاسدند.
- 1
- 2