ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس

من امّا مدام در آن زمستانی سر می‌کنم که پدر نبود. کپسول‌های گاز نبود. لباس‌های گرم زمستانی به اندازه‌ی کافی نبود. تو اما بودی. گرما بود. امید بلاغتی |  حرمان

جملات منتخب

همزیستی واژه‌ها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بی‌امان... جمله خود سخن می‌گوید، آزاد و رها، ثبت می‌شود بر جریده‌ی عالم دوامِ آن...

من دوست دارم غروب بیفته وسط سفر اگه اولش باشه دلم می‌گیره، اخرشم که باشه دیگه بد‌تر. از طلوع خورشید حرصم درمیاد. چون مال اونایی که فکر می‌کنند یا دوست دارن یه روز به جایی برسند، یا مال بدبخت‌هایی که مجبورند دنبال یک لقمه نون بخور نمیر صبح زود از خونه بزن بیرون.


مادربزرگ هر سال عاشورا نذری می‌‌داد و همیشه در حیاط بساطِ قیمه و قرمه‌سبزی پزی به پا بود. افرادِ متعددی توأم از بی‌دین و با دین همه با کمکِ یکدیگر تلاش می‌‌کردند و همکاری می‌‌کردند تا نذرِ مادربزرگ ادا شود.