بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
احساس
و دیگر خود را همچون درختى آشفته از بادى كه از هيچجا نمىآيد و ريشههايش را لرزان كرده، احساس نخواهم كرد.
شاید آدم احساس درد رو وقتى ديگه زجر نمىكشه فراموش مىكنه.
تنها احساس سوزندگی را ایجاد میکند.
بیاینکه سرم را برگردانم و نگاهش کنم، سکوتش را از لابهلای صدای قدمهایم احساس کردم
درست در این لحظه، با دیدن خطوط افقی چروکهای پیرمرد قرقیز، عمیقاً فهمیدم که شمردن، بیاعتبارترین کار ممکن در زندگی است. احساس میکنم تنها چیز معتبر راه رفتن است؛ راه رفتن با گامهایی که هر کدامش بیش از نیم متر نیست.
(احساس، افقی، تنها، خطوط، درست، زندگی، شمردن، لحظه، معتبر، ممکن، پیرمرد، چروک، چیز، کار، گام)
انسان خوشبخت تنها به این دلیل احساس خوبی دارد که انسان سیهبخت بار سنگین و کمرشکنش را در سکوت به دوش میکشد. بدون این سکوت، این خوشبختی امکانپذیر نیست.
روزی میرسد که آدم دست به خودکشی میزند، نه این که یک تیغ بردارد رگش را بزند، نه! قید احساساتش را میزند.
ای کاش میشد با خیال یک نفر زندگی کرد ولی امکان ندارد. لااقل بعد از این ممکن نیست. خلایی که احساس میکنم بعضی وقتها با هیچ چیزی پر نمیشود.
ما روز به روز در یک خانهی پنجاه متری با گذرِ زمان از هم دورتر میشدیم و هر روز بیشتر احساسِ تنگی میکردیم.
ارُهان ولی: سری احساس میكنم توی سرم، | معدهای توی معدهام، | پايی احساس میكنم تو پاهام، | نمیدونی توی چه ازدحامیام.