من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
من و بوف کورنویسنده: عباس پژماناین کتاب را ببینیدخریدرمان «من و بوف كور» 9 فصل و يك مقدمه دارد كه نويسنده در آن نكات و صحنههاي "بوف كور" را در قالب يك رمان آورده و به تمام سؤالهايي كه درباره "بوف كور" وجود ...
دریای بستهخریدنویسنده: گروهیمترجم: مهدی فرج پوراین کتاب را ببینیداین کتاب مجموعهای از اشعارِ شعرای معاصر ترکیه است. ما واژهی «برگردان» را به معنای تصويری برابر با اصل درك مي كنيم. چيزی شبيه عكس برگردانهايی كه در كودكی روی دفترچههای مشق میچسبانديم. اما «ترجمه» همواره «برگردان» نیست و قرار نيست هميشه تصوير ظاهری و بيرونی واژه مستقيما به زبان ديگر ... باورم را پاشویه کنخریدنویسنده: پروانه وحیدمنش این کتاب را ببینیداول نماز، بعد افطاری | تجسم خدای قهاری بود | که برای یک لقمه نان | به بندگانش | دنبال شکرگزاری بود چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید. درناها نمک گیر می شوندخریدنویسنده: غزال مرادی این کتاب را ببینیدكمی سرب بياور يا گلويم را پر میكند يا حروف جديدی میشود تا بچينمشان چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید. سه روز آخرخریدنویسنده: مهدی اله یاری این کتاب را ببینیددر نهايت با گذشت زمان تمام مرگها شبیه به هم میشوند. در روزهای اول مردم میگویند که فلانی مُرد و بعد نحوهی مرگش را و حتا گاهی علت مرگش را توضیح میدهند؛ اما وقتی پنج سال گذشت، بله فقط پنج سال و نه پنجاه سال یا صد سال، فقط میگویند فلانی مرده، تازه اگر بر سرت منت بگذارند و تو را به خاطر بیاورند. چند برگ ... یواش های قرمزخریدنویسنده: شیدا محمدی این کتاب را ببینیداینجا از همین شمعدانیهای روبرو طوفان آمد و باد همهی گل کاغذیها را برد چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید. سوسک هاخریدنویسنده: محمد نوروزی این کتاب را ببینیدکشتنشان هیچ فایدهای ندارد. امتحان کردهام. با یک چکش چوبی حرکت آنها را از زیر فرش دنبال میکنم و با یک ضربهی حساب شده آنها را در زیر فرش له میکنم. درست مثل این که در انتهای یک خط نقطهای بگذاری و دیگر ادامهاش ندهی. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت ... خاکسترستانخریدنویسنده: زاوش باجیان این کتاب را ببینیدريشهی درختها در قبر تکثير میشد و در خون و گوشت متورم نفوذ میکرد .لابلای ريشهها، با تکهتکههای کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد میآمدم. من درون درخت منتشر میشدم. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به ... سنگسار تابستانخریدنویسنده: فرشته مولوی این کتاب را ببینیدداستانهای خوب قديم خوانده شده به يادگاریهای کهنه و پرقدر و قيمت صندوقچهی پيرزنها میماند؛ میشود گاهی گداری با ادب و آداب تمام دزدانه تماشايشان کرد، اما اگر از پستويشان بيرون کشيده شوند، طلسمشان انگار شکسته میشود. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری به صفحه ... پیش از غرق شدنخریدنویسنده: لیلا فرجامی این کتاب را ببینیدروزی که از بهشت رانده شدم پدرم گفت: سجده بر من فرود آوَر! شیطان نبودهام اما تمامیِ راه را دیوانهوار تا زمین خندیدم و حوّا شدم تنها برای تو: آدمی که تا ابد سزاوارِ معشوقهای گناهکار است. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با ... چه کنم چه کنم هاخریدنویسنده: فریبا شهلایی این کتاب را ببینیدقبل از سوار شدن به اتوبوس صورتش را با چادر خوب پوشاند، مبادا آشنایی، کسی او را ببیند. در حالیکه اطرافش را به خوبی میپایید سوار شد. در طول راه امیدوارانه از پنجره به بیرون نگاه میکرد. از تصور اینکه پسرش را بعد از چند مدت میدید، چشمهایش میدرخشیدند. از مناظر بیرون لذت میبرد. هیچگاه تنها از شهری به شهر ... باد با لباس آبیخریدنویسنده: رضا صالحی مهربان این کتاب را ببینیددر این جا باید با چشمانی از آهن زیست با دستانی از ورقهی فولاد در این جا باید اذان را به صدای آهن خواند تا مؤذنِ سورهی اقاقیها پرده درِ این پرده باشد. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز ... اسرار کائناتخریدنویسنده: پرویز امیری این کتاب را ببینیدهوا گرگومیش بود و خورشید بیصبرانه منتظر طلوع. سیاهی خوب میدانست دیگر وقت رفتن است اما میخواست خود را به بیخیالی بزند و کمی دیگر هم بماند. صبح بود. نسیم خنک سحرگاهی با هزار زحمت خود را از لای پنجرهی نیمهباز وارد خانه کرد. از پاسیو گذشت و به پنجره نگاه کرد که با وسواس خاصی انتخاب شده بود. شیشههای رنگی و ... آبی گرم ترین رنگ استخریدنویسنده: جولی مارومترجم: سپیده جدیریاین کتاب را ببینید«آبی گرمترین رنگ است» داستان مصوری است از نویسنده و نقاش فرانسوی ژولی مارو. داستان عاشقانهی دو زن جوان در گردش میان دو قرن. عبداللطیف کشیش بر اساس این کتاب فیلم «زندگی آدل یا آبی گرمترین رنگ است» را کارگردانی کرد و این فیلم جایزه نخل طلا جشنواره کن ۲۰۱۳ را از آن خود کرد. خود کتاب نیز پیش از آن جایزه مخاطبین ... یادتان هست؟خریدنویسنده: ویدا فرهودی این کتاب را ببینیدبهار خواهد شد... به گوش خویش شنیدم بهار خواهد شد غزل غزل قلمم بیقرار خواهد شد شنیدم از نفس سبز ژاله بار نسیم که باز فرصت دیدار یار خواهد شد وخارِ کوچ اگرچه خلانده خاطره را خیال، مرهم آزار خار خواهد شد به دوشِ عشق مرا تا دیار خواهد برد و سیر و سرکه و سنبل قطار خواهد شد کنار سکه و سیب و سماق و سبزهی عید سرور ... حرمانخریدنویسنده: امید بلاغتی این کتاب را ببینیداین نوشتهها روایتهایی داستانی از زندگی من هستند. در نوشتنشان نه میخواستم آنقدرها به اصول داستاننویسی وفادار باشم نه میخواستم یکسر این اصول را کنار بگذارم. میخواستم سالهایی از زندگیم را روایتگری کنم. روایتگری عنوان بهتری است برای کاری که من در حرمانها انجام دادم. اما یکجورهایی ... فصل مروارید و سه دفتر عاشقانه دیگرخریدنویسنده: هوشنگ اسدی این کتاب را ببینید با شعر... با شعر شروع شد و زندگی شعر را پشت گردنهها جا گذاشت. روح شعر، شاید از خراسان وزیده بود و از نفس مادرم میآمد که با همه بیسوادی، چند دیوان شعر در سینه داشت و مدام میخواند. نخست، بر دفاتر چهل برگ قدیمی مینوشتم و یادم هست رباعی بود. بعد، به شعر نو مبدل شد و بر کاغذ پارهها و یا حواشی روزنامهها جا گرفت. ... امیربانو و دو دفتر دیگرخریدنویسنده: هوشنگ اسدی این کتاب را ببینید با شعر شروع شد و زندگی شعر را پشت گردنهها جا گذاشت. روح شعر، شاید از خراسان وزیده بود و از نفس مادرم میآمد که با همه بیسوادی، چند دیوان شعر در سینه داشت و مدام میخواند. نخست، بر دفاتر چهل برگ قدیمی مینوشتم و یادم هست رباعی بود. بعد، به شعر نو مبدل شد و برکاغذ پارهها و یاحواشی روزنامهها جا گرفت. هرگز، به ... سکوت تهمینهخریدنویسنده: مهری یلفانی این کتاب را ببینید تاكسى از خیابان وارد کوچهای شد که در دوطرفش تک و توکی ساختمانهای چند طبقه و تک و توکی هم خانههای دو طبقه بود. از یکی از خانهها درخت سرو بلندی سر از کوچه درآورده بود. از چند ساختمان که رد شدند، راننده ناگهان ترمز کرد و گفت، به گمانم همینجا باشد. و سر كوچهی تنگ و بنبستی نگه داشت. فرز و چابک از تاکسی ... زندان سکندر، جلد سومخریدنویسنده: حسین دولت آبادی این کتاب را ببینیدشهاب برهان: بعد از خواندن رمان «زندان سکندر»، جای تردیدی نمیماند که اثر تازه حسین دولت آبادی شاهکار وی و گواه اوج توانائی هنری و ادبی اوست. این اثر، رمان است، اما قصه و فسانه نیست؛ پرداختی خلاقانه و شیوا از زندگی هائی است که برای حسین دولت آبادی، عین رمان یا دست کم در خور پردازش رمانی بودهاند... چند برگ از این کتاب را اینجا در ... زندان سکندر، جلد دومخریدنویسنده: حسین دولت آبادی این کتاب را ببینیدانسان تبعیدی و مهاجر، به همهچیز و حتا به لحن کلام میزبان و طرز نگاه او حساس و بدبین است، انسان تبعیدی و مهاجر انگار بر سر سفره بیگانه نشسته است و دستش به سختی به سفره دراز میشود، مدام از گوشه چشم صاحبخانه را میپاید و لقمه به سختی از گلویش پائین میرود. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز ... 1 2 3 4 5 6 7 8 9
دریای بستهخریدنویسنده: گروهیمترجم: مهدی فرج پوراین کتاب را ببینیداین کتاب مجموعهای از اشعارِ شعرای معاصر ترکیه است. ما واژهی «برگردان» را به معنای تصويری برابر با اصل درك مي كنيم. چيزی شبيه عكس برگردانهايی كه در كودكی روی دفترچههای مشق میچسبانديم. اما «ترجمه» همواره «برگردان» نیست و قرار نيست هميشه تصوير ظاهری و بيرونی واژه مستقيما به زبان ديگر ...
باورم را پاشویه کنخریدنویسنده: پروانه وحیدمنش این کتاب را ببینیداول نماز، بعد افطاری | تجسم خدای قهاری بود | که برای یک لقمه نان | به بندگانش | دنبال شکرگزاری بود چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید.
درناها نمک گیر می شوندخریدنویسنده: غزال مرادی این کتاب را ببینیدكمی سرب بياور يا گلويم را پر میكند يا حروف جديدی میشود تا بچينمشان چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید.
سه روز آخرخریدنویسنده: مهدی اله یاری این کتاب را ببینیددر نهايت با گذشت زمان تمام مرگها شبیه به هم میشوند. در روزهای اول مردم میگویند که فلانی مُرد و بعد نحوهی مرگش را و حتا گاهی علت مرگش را توضیح میدهند؛ اما وقتی پنج سال گذشت، بله فقط پنج سال و نه پنجاه سال یا صد سال، فقط میگویند فلانی مرده، تازه اگر بر سرت منت بگذارند و تو را به خاطر بیاورند. چند برگ ...
یواش های قرمزخریدنویسنده: شیدا محمدی این کتاب را ببینیداینجا از همین شمعدانیهای روبرو طوفان آمد و باد همهی گل کاغذیها را برد چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به صفحه فیسبوک این کتاب بزنید.
سوسک هاخریدنویسنده: محمد نوروزی این کتاب را ببینیدکشتنشان هیچ فایدهای ندارد. امتحان کردهام. با یک چکش چوبی حرکت آنها را از زیر فرش دنبال میکنم و با یک ضربهی حساب شده آنها را در زیر فرش له میکنم. درست مثل این که در انتهای یک خط نقطهای بگذاری و دیگر ادامهاش ندهی. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت ...
خاکسترستانخریدنویسنده: زاوش باجیان این کتاب را ببینیدريشهی درختها در قبر تکثير میشد و در خون و گوشت متورم نفوذ میکرد .لابلای ريشهها، با تکهتکههای کرم و جسد، چيزی شبيه به دراز کشيده بودم و از انتشار ريشه در جسدم، چيزی شبيه به وجد میآمدم. من درون درخت منتشر میشدم. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری هم به ...
سنگسار تابستانخریدنویسنده: فرشته مولوی این کتاب را ببینیدداستانهای خوب قديم خوانده شده به يادگاریهای کهنه و پرقدر و قيمت صندوقچهی پيرزنها میماند؛ میشود گاهی گداری با ادب و آداب تمام دزدانه تماشايشان کرد، اما اگر از پستويشان بيرون کشيده شوند، طلسمشان انگار شکسته میشود. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با کلیک کردن روی این قسمت سری به صفحه ...
پیش از غرق شدنخریدنویسنده: لیلا فرجامی این کتاب را ببینیدروزی که از بهشت رانده شدم پدرم گفت: سجده بر من فرود آوَر! شیطان نبودهام اما تمامیِ راه را دیوانهوار تا زمین خندیدم و حوّا شدم تنها برای تو: آدمی که تا ابد سزاوارِ معشوقهای گناهکار است. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز بخوانید. با ...
چه کنم چه کنم هاخریدنویسنده: فریبا شهلایی این کتاب را ببینیدقبل از سوار شدن به اتوبوس صورتش را با چادر خوب پوشاند، مبادا آشنایی، کسی او را ببیند. در حالیکه اطرافش را به خوبی میپایید سوار شد. در طول راه امیدوارانه از پنجره به بیرون نگاه میکرد. از تصور اینکه پسرش را بعد از چند مدت میدید، چشمهایش میدرخشیدند. از مناظر بیرون لذت میبرد. هیچگاه تنها از شهری به شهر ...
باد با لباس آبیخریدنویسنده: رضا صالحی مهربان این کتاب را ببینیددر این جا باید با چشمانی از آهن زیست با دستانی از ورقهی فولاد در این جا باید اذان را به صدای آهن خواند تا مؤذنِ سورهی اقاقیها پرده درِ این پرده باشد. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز ...
اسرار کائناتخریدنویسنده: پرویز امیری این کتاب را ببینیدهوا گرگومیش بود و خورشید بیصبرانه منتظر طلوع. سیاهی خوب میدانست دیگر وقت رفتن است اما میخواست خود را به بیخیالی بزند و کمی دیگر هم بماند. صبح بود. نسیم خنک سحرگاهی با هزار زحمت خود را از لای پنجرهی نیمهباز وارد خانه کرد. از پاسیو گذشت و به پنجره نگاه کرد که با وسواس خاصی انتخاب شده بود. شیشههای رنگی و ...
آبی گرم ترین رنگ استخریدنویسنده: جولی مارومترجم: سپیده جدیریاین کتاب را ببینید«آبی گرمترین رنگ است» داستان مصوری است از نویسنده و نقاش فرانسوی ژولی مارو. داستان عاشقانهی دو زن جوان در گردش میان دو قرن. عبداللطیف کشیش بر اساس این کتاب فیلم «زندگی آدل یا آبی گرمترین رنگ است» را کارگردانی کرد و این فیلم جایزه نخل طلا جشنواره کن ۲۰۱۳ را از آن خود کرد. خود کتاب نیز پیش از آن جایزه مخاطبین ...
یادتان هست؟خریدنویسنده: ویدا فرهودی این کتاب را ببینیدبهار خواهد شد... به گوش خویش شنیدم بهار خواهد شد غزل غزل قلمم بیقرار خواهد شد شنیدم از نفس سبز ژاله بار نسیم که باز فرصت دیدار یار خواهد شد وخارِ کوچ اگرچه خلانده خاطره را خیال، مرهم آزار خار خواهد شد به دوشِ عشق مرا تا دیار خواهد برد و سیر و سرکه و سنبل قطار خواهد شد کنار سکه و سیب و سماق و سبزهی عید سرور ...
حرمانخریدنویسنده: امید بلاغتی این کتاب را ببینیداین نوشتهها روایتهایی داستانی از زندگی من هستند. در نوشتنشان نه میخواستم آنقدرها به اصول داستاننویسی وفادار باشم نه میخواستم یکسر این اصول را کنار بگذارم. میخواستم سالهایی از زندگیم را روایتگری کنم. روایتگری عنوان بهتری است برای کاری که من در حرمانها انجام دادم. اما یکجورهایی ...
فصل مروارید و سه دفتر عاشقانه دیگرخریدنویسنده: هوشنگ اسدی این کتاب را ببینید با شعر... با شعر شروع شد و زندگی شعر را پشت گردنهها جا گذاشت. روح شعر، شاید از خراسان وزیده بود و از نفس مادرم میآمد که با همه بیسوادی، چند دیوان شعر در سینه داشت و مدام میخواند. نخست، بر دفاتر چهل برگ قدیمی مینوشتم و یادم هست رباعی بود. بعد، به شعر نو مبدل شد و بر کاغذ پارهها و یا حواشی روزنامهها جا گرفت. ...
امیربانو و دو دفتر دیگرخریدنویسنده: هوشنگ اسدی این کتاب را ببینید با شعر شروع شد و زندگی شعر را پشت گردنهها جا گذاشت. روح شعر، شاید از خراسان وزیده بود و از نفس مادرم میآمد که با همه بیسوادی، چند دیوان شعر در سینه داشت و مدام میخواند. نخست، بر دفاتر چهل برگ قدیمی مینوشتم و یادم هست رباعی بود. بعد، به شعر نو مبدل شد و برکاغذ پارهها و یاحواشی روزنامهها جا گرفت. هرگز، به ...
سکوت تهمینهخریدنویسنده: مهری یلفانی این کتاب را ببینید تاكسى از خیابان وارد کوچهای شد که در دوطرفش تک و توکی ساختمانهای چند طبقه و تک و توکی هم خانههای دو طبقه بود. از یکی از خانهها درخت سرو بلندی سر از کوچه درآورده بود. از چند ساختمان که رد شدند، راننده ناگهان ترمز کرد و گفت، به گمانم همینجا باشد. و سر كوچهی تنگ و بنبستی نگه داشت. فرز و چابک از تاکسی ...
زندان سکندر، جلد سومخریدنویسنده: حسین دولت آبادی این کتاب را ببینیدشهاب برهان: بعد از خواندن رمان «زندان سکندر»، جای تردیدی نمیماند که اثر تازه حسین دولت آبادی شاهکار وی و گواه اوج توانائی هنری و ادبی اوست. این اثر، رمان است، اما قصه و فسانه نیست؛ پرداختی خلاقانه و شیوا از زندگی هائی است که برای حسین دولت آبادی، عین رمان یا دست کم در خور پردازش رمانی بودهاند... چند برگ از این کتاب را اینجا در ...
زندان سکندر، جلد دومخریدنویسنده: حسین دولت آبادی این کتاب را ببینیدانسان تبعیدی و مهاجر، به همهچیز و حتا به لحن کلام میزبان و طرز نگاه او حساس و بدبین است، انسان تبعیدی و مهاجر انگار بر سر سفره بیگانه نشسته است و دستش به سختی به سفره دراز میشود، مدام از گوشه چشم صاحبخانه را میپاید و لقمه به سختی از گلویش پائین میرود. چند برگ از این کتاب را اینجا در گوگلبوکز ...