زندگی قحطی کوتاهی است | که با هیچ بارانی سیراب نمیشود آزاده دواچی | روایت چند تصویر |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
مهاجر قماربازيست که در نبردی نهایی همهی گذشته را داو میگذارد تا شايد آینده را ببرد.
اما ما درس نمیگيريم از زندگیمان. چون راههايی را که زندگی باز میکند پيش پاهامان از دريچهی چشم کسانی میبينيم که هیچ چيزی نياموختهاند از زندگیشان...
وقتی زبان مادریات فقط ۱۲۷ فعل داشته باشد که مستقيم صرف میشوند، وقتی هزاران فعل ديگر را بايد به کمک فعل معين صرف کرد، و اين فعل هم درست همان فعلی باشد که برای عمل همخوابگی بکار میرود، آنوقت زبان خيانتکار میشود.
(خیانت، خیانتکار، زبان، صرف، فعل، فقط، مادر، مستقیم، هزار، هزاران، همخوابگی، وقتی)
خدايا چرا کلمهای وجود ندارد که بشود به آسيه گفت و دوستیاش را به دست آورد؟
میگفتند، بجز سید اولاد پیغمبر، هرکسی توت را ببرد يا بسوزاند مرضی میگيرد بیدرمان. من نه سيد بودم نه اولاد پيغمبر؛ اما تا دلت بخواهد خرافاتی...
(اولاد، بریدن، بیمار، بیماری، توت، خرافات، خرافاتی، درمان، سوزاندن، سید، مرض، مریض، پيغمبر، گفتن)
سهتار، ساز اختناق است، ویولون ساز دموکراسی. از بس صداش لاجون است؛ بغض فروخورده است انگار؛ طنين مخفی ترس و شيدايی. میگويند يک نفر شنونده برايش کم است، دو نفر زياد.
(اختناق، بغض، تار، ترس، دموکراسی، زیاد، ساز، سهتار، شیدا، شیدایی، صدا، طنين، مخفی، نفر، ویولون، کم، گفتن)
گفتند حالا میروی به بهشت، و من هنوز که هنوز است نفهميدهام بهشت کجاست؛ در آسمان، زير پای مادران، يا لا...
چقدر بدم میآيد از تهِ هر چيز، از انتها؛ از آخر؛ از ایستادن در لبهی فساد؛ مثل ميوهای در انتهای تابستان.
راستش، اگر زندهام هنوز، اگر گهگاه به نظر میرسد که حتا پُرم از جنبشِ حيات، فقط و فقط مال بیجربزهگیست. میدانم کسی که تا اين سن خودش را نکشته بعد از اين هم نخواهد کشت. به همین قناعت خواهد کرد که، برای بقاء، به طور روزمره نابود کند خود را: با افراط در سيگار؛ با بینظمی در خواب و خوراک؛ با هر چيز که بکشد اما در درازای ايام؛ در مرگ بیصدا.
(افراط، ایام، بقا، جنبش، جنبشِ، حیات، خواب، خودکشی، خوراک، دانستن، روزمره، زنده، سن، سیگار، صدا، فقط، قناعت، مرگ، نابود، نظم، نکشتن، همین، هنوز، کشتن)
اما اگر مرگ خانه کرده باشد در رگ و ريشهات؟ در عمق هستیات؟