ناکجا در تلگرام
توییتر ناکجا را دنبال کنید!
فروشگاه کتاب ناکجا در پاریس
جملات منتخب

همزیستی واژه‌ها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بی‌امان... جمله خود سخن می‌گوید، آزاد و رها، ثبت می‌شود بر جریده‌ی عالم دوامِ آن...

گایتری اعتراف می‌کنم که من شکل تو را از اسمت به وام گرفته‌ام. و نقابی با شکل تو بر خود گذاشته‌ام. بی ‌آن‌که تو را بشناسم. فقط اسمت را می‌شنیدم که در گوش‌هایم تکرار می‌شد که می‌گفت گایتری... گایتری و اسم‌ها هم که همیشه صورت صاحبان‌شان را تکرار می‌کنند.


ولی گایتری تو در هنگامه‌ی تسعیر و حتی تا همین حالا هم یک کلمه‌ی مجردی که از ساحل رود راوی لاهور آورده‌ام. حتی اگر مکتوب هم نبودی که زهدانی مکتوب داشته باشی، زنانگی تو شکل ملفوظ اسم توست که با خود از ساحل رود راوی برداشته و به رونیز دارالمفتاح آورده‌ام. مگر می‌شود، کلمه‌ای مثل اسم تو که حتی مکتوب هم نبود، از من بار بگیرد.


من به گایتری گفتم همان‌طور که دست‌هایت در رقص تکثیر می‌شوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانه‌هایم تکثیر می‌شود. همان‌طور که تو در هر جایی نمی‌رقصی، شلاق هم هر جایی نمی‌رقصد. تنها در جایی مثل شانه‌های من می‌رقصد.


برای همین چیزها بود که می‌باید رد درد را در جایی دیگر می‌زدم. تا در مکانی دیگر به غیر از تن آدمی به ملاقاتش می‌رفتم. مثلاً در مکانی به عین کلام. درد که تنها در نسوج تن آدمی پرسه نمی‌زند. گاهی هم ساکن اشیاء می‌گردد. حتی ممکن است در قاب عکسی منزل کند یا حتی در الفاظ یک صدا. باید کلمه بهترین مکان برای سکونت درد باشد که آدمی رنجش را در کلمه مستحیل می‌کند و بر صفحات کاغذ می‌نویسد تا درد را دور از خود محبوس کلمات کند. هر کلمه حامل چیزی از او بود، شاید در صحفه‌ی کاغذ زندگی می‌کرد و من با کلمات، حضورش را کشف می‌کردم.