بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
تو خدایی رو مىخواى كه در برابرش سجده كنى، نه خدایی كه در برابر تو زانو مىزنه...
تو خدايى رو كه عشق مىورزه نمىخواى. تو خداى قهر و خشم و غضب رو ترجیح مىدى. شما انسانها، همهتون پدر سختگیر رو به پدر مهربون ترجیح مىدين...
(انسان، ترجیح، خدا، خشم، سختگیر، عشق، غضب، قهر، مهربان، مهربون، پدر)
آزاد در برابر خیر و آزاد در برابر شر، در غير اين صورت آزادى هیچ نيست.
احمقها همهچيز رو معجزه مىبينن، ولى شما نمىتونين سر يه دانشمند رو کلاه بذارين. واقعاً حيفه كه خدا هرگز معجزهاى در دانشگاه سوربون يا يك لابراتوآر انجام نداده.
انسان چيه: ديوانهاى در زندانش كه بين خودآگاه و ناخودآگاهش شطرنج بازی مىكنه!
بخشى از انسان الهيه، همين بخش به انسان اجازه داده تا خدا رو انکار كنه.
دیگران، دوستهات، شاگردات، خواهرات، و تمام این آدمهای بیگناه کشته میشن... دهتا دهتا، هزارتا هزارتا... زیر دوشهایی که ازشون به جای آب، گاز مرگآور بیرون میاد و برادرها جسد برادرشون رو جمع مىكنن و مىريزن توى خاكريز. حتى نازىها از چربىهاشون صابون درست مىكنن، مىدونين؟ عجيبه، مگه نه؟ آدم چهجورى مىتونه ماتحتش رو با اون چيزى كه ازش متنفره بشوره؟
(آب، آدم، برادر، بیرون، بیگناه، جسد، خاکریز، خواهر، دوست، ديگران، شاگرد، صابون، ماتحت، متنفر، مرگ، مرگآور، نازی، کشته، گاز، گناه)
اگه خدا از دنيايى كه ساخته راضيه، خداى مضحكيه، خداى بىرحم، خداى متقلب، خداى جنايتكار، خالق درد و شر انسانها. همون بهتر که وجود نداشته باشه.
(انسان، بهتر، بیرحم، جنایت، جنایتکار، خالق، خدا، درد، دنیا، راضی، ساختن، شر، متقلب، مضحک، وجود)
زندگى زیبا بود، اگر خیانت نبود... زندگی زیبا بود اگه هیچوقت فکر نمىكردم بايد عادلانه و طولانى و سعادتمندانه باشه...
(خیانت، زندگى، زیبا، سعادت، سعادتمندانه، طولانی، عادلانه، فکر، هیچوقت)
به نظر مىآد كه خدا به ما عقل داده فقط براى اينكه حد و اندازهش رو بشناسيم. تشنگىِ بدون آب.