ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
اگه خدا در برابر من بود، به همين جرم متهمش مىكردم: به جرم دادن قولهاى باطل...
خدانشناس كسییه كه خيالات باطل نداره، چون همه خيالاتش رو پس داده و جاش شهامت گرفته.
من به خدا ایمان ندارم چون تمام وجودم مایل به ایمان آوردنه! من به خدا ایمان ندارم چون زيادى دلم مىخواد ایمان بيارم! من به خدا ایمان ندارم چون ایمان آوردن به خدا كار آسونيه و اگه ایمان بيارم زيادى خوشبخت مىشم.
يعنى شما نمىخواين ایمان بيارين چون اگه ایمان بيارين حالتون بهتر مىشه؟!
خدا يك فرياده، شورش يه لاشهست!
اون حيوونى كه در منه مىخواد ایمان بياره نه روحم. اين جسمه كه ديگه نمىخواد ملافههاش رو از هراس خیس كنه. اين همون تمایل اون حیوون محاصره شدهست...
(ایمان، تمایل، جسم، حیوان، حیوون، خیس، روح، محاصره، ملافه، نخواستن، هراس)
آسمون فقط يك سقف خالی روى دردهاى انسانهاست...
آيا وقتی همه شهر داره آتیش مىگيره بايد يه قنارى رو نجات داد؟
هيچكسى براى زندگيش خوابهاى خوب نديده بود. هيچكسى روى گهوارهش خم نشده بود تا براش پیروزی و درخشش و عشقهاى زیبا آرزو كنه. ديوانهها هميشه بچههايى هستن كه هيچكسى براشون خواب خوب نديده.
(آرزو، بچه، خم، خواب، خوب، درخشش، دیوانه، زندگی، زیبا، عشق، هميشه، هیچ، هیچکس، پیروز، پیروزی، گهواره)
چند روز ديگه من و زن و بچههام، چمدونها و اسباب و اثاثيهمون رو مىبنديم و توى جادهها آواره و سرگردون مىشيم. خونه به دوش مىشيم. فكر كنم یهودی بودن يعنى همين...
(آواره، اثاثیه، اسباب، بچه، جاده، خانه، خونه، دوش، روز، زن، سرگردان، سرگردون، همين، چمدان، چمدون، یهودی)