ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
چه سود که زن باشی و مُرده باشی. امروز بگو همبستر شوم با شیطان. میشوم. حتی اگر شیطان نرهمردی باشد که باید به آیین بُکُشم او را.
چه فرق است میان مردی که پهلوان است و مردی که اسب است وقتی دل به مهری میدهند؟ و وقتی مهر از یاد میبرند؟
نه به دستهایت مینگرم، نه به شمشیر. فقط نگاه میکُنم به چشمهایت. نه برای آنکه چشمها میگویند شمشیر به کجا فرود خواهد آمد.(...) به چشمهایت نگاه میکُنم تا ببینم مهر دارند یا کین... چشمها دروغ نمیگویند.
با عادتهای مردهاتون نجنگین، آروم عوضشون کنین. نذارین مردهاتون بفهمن که دارن عوض میشن، آروم عوضشون کنین. از مردهاتون نپرسین عوضشدن رو دوست دارن یا نه، آروم عوضشون کنین. به مردهاتون بگین عادتهاشون رو دوست دارین، آروم عوضشون کنین.
اینجا سرزمین تلخیهاست. سرزمین حسرتها. اینجا رویاها زود از یاد همه میرن. اینجا فردا همین امروزه. دیروزی هم نداره. یرما، اینجا باید به خیلی چیزها تن داد. اینجا سرزمین تندادنهاست.
(تلخ، تلخی، حسادت، حسرت، حسود، دیروز، رویا، سرزمین، فردا، همین، یاد، یرما)
نذارین زنهاتون نگاه کنن به چشمهایی، به لبهایی. حسود باشین به آهی که زنهاتون شاید بکشن... زنها مثه بارونن. خیس میکنن هرجا رو که بهش میبارن.
یه وقتهایی میشه، دون میکله، همین جور که نشستم، بوی تنش میپیچه توی کلهم. انگار هزار تا گاو رو ول کرده باشن توی سینهام. طاقت نمیآرم. نفسزنون میرم تا خونه. از خودم میپرسم : اون هزار تا گاو توی دل یرما هم خودشون رو به در و دیوار میکوبن یا نه؟
انگار از شیکمم نیست که این پسر تو پایین میآد، ایگناسیو. انگار از توی سرم، از پشت چشمهامه که داره آروم آروم پایین میآد.
وقتِ دنیا اومدن بچههاتون فریاد بزنین. بذارین مردهاتون تا اونجایی که میشه بترسن. بذارین خیال کنن بزرگترین گناه دنیا رو کردن وقتی از شما بچههایی برای خودشون خواستن، اما خودتون از این درد لذت ببرین. به خودتون بگین اگه ده بار دیگه این درد باشه، باز سراغ این درد میآم. اما نذارین مردهاتون این رو بفهمن. بذارین مردهاتون خیال کُنن فقط به خاطر اونهاست که این درد رو بازم تحمل میکنین، حتی اگه ده بار دیگهام باشه.
بذارین بچههاتون، مثه یه اسب، خوب از پستون مادرهاشون شیر بخورن، اما نذارین بوی مادرهاشون رو بگیرن.