بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
زن
زن و تاریکی عامل جنونن.
قاعده اين است كه هرگاه مردى مرد ديگرى را مىبيند، سرانجام بر روى شانههايش بزند و با او از زنى سخن بگويد؛ قاعده اين است كه خاطرهی زن آخرين علاج مبارزان خسته باشد.
(خاطره، خسته، دیگر، دیگری، زن، سخن، سرانجام، شانه، علاج، قاعده، مبارز، مبارزه، مرد، گفتن)
اینجا همه چی زود کهنه و فرسوده میشه، زنها از همه چی زودتر. اینجا همه چی زود سخت و زُمُخت و خشک میشه، مردها از همه چی زودتر...
زن مثه اسبه. وقت سوار شدن، اسبت رو نوازش کن، اما وقت تاخت، شلاقش بزن...
زن مثه اسبه. با یال اسبت بازی کن، اما گاهی یه ضربه بزن میون چشمهاش تا بفهمه سوارش فقط تویی...
زن مثه اسبه. اسبت رو دوست داشته باش، اما نه اونقدر که خیال کنه هرجا دلش خواست، میتونه تو رو ببره...
نذارین زنهاتون نگاه کنن به چشمهایی، به لبهایی. حسود باشین به آهی که زنهاتون شاید بکشن... زنها مثه بارونن. خیس میکنن هرجا رو که بهش میبارن.
شمشیرها حُکم مردان را دارند. فقط فرود میآیند و زخم میزنند. چشمها زنان هستند. به جایی مینگرند که باید شمشیرها بدرند.
چه سود که زن باشی و مُرده باشی. امروز بگو همبستر شوم با شیطان. میشوم. حتی اگر شیطان نرهمردی باشد که باید به آیین بُکُشم او را.
دوستت دارم، خواهر من، برای آنچه تو بودی و من نبودم... و همیشه خشمی با دلم بود، خواهر من، برای آن مرد که از من ربودی. و همهی فرصت زنی چون من را گرفتی که رها کنم خودم را از این "سمنگان دژ"... دوستت دارم، خواهر من، و بیزارم از تو، برای آنچه تو بودی و من نبودم.
(بودن، بیزار، خشم، خواهر، دل، دوستداشتن، رها، زن، فرصت، مرد، نبودن)
هر زن یک پروژهی تحقیقاتی پیچیدهست... فقط کافیه یک قدم اشتباه برداری تا برای همیشه مسیرت رو گم کنی.
زنتون تا وقتی نمرده بود زنتون بود، وقتی مُرد كه دیگه زنتون نیست.
داره يه رمان مىنويسه دربارهی يه مردى كه زن و سه تا بچهاش رو ترك مىكنه و مىره اون ور شهر تنها زندگی كنه تا يه رمان بنويسه دربارهی يه مردى كه زن و سه تا بچهاش رو ترک مىكنه...
راستش، آدم نمیخواد اصلاً هیچ زنى رو تا يه فرسخى اونجا ببينه، تا يه فرسخى هیچ جا ببينه. آدم نمیخواد هیچ زنى رو نه توى زمین اسكواش ببينه، نه زير دوش ببينه، نه توى بار، نه توى رستوران. مىدونى، موقع غذا، آدم مىخواد درباره اسكواش يا درباره كريكت، يا دربارهی کتاب يا حتى دربارهی زنها، با رفيقش گپ بزنه، آدم مىخواد با رفيقش جر و بحث كنه بدون اينكه يكى بىجا ميون حرفش بپره.
نازىها به طرف آنا دويدن. اين آدمها حاضرن هزاران انسان رو بكشن ولى وقتى از زخم بىخطر يه زن خون بياد، فورى مىدون به دادش برسن.