بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
دست
من هرگز | برای کبوتری که نمیشناختمش | دست تکان ندادم
وقتی که دستهایت نمیرسند | با نگاه میرسی
درسته كه يكى دو بار روى اِما دست بلند كردم. اما نه براى اينكه از اصولی دفاع كنم. اين كار من نتيجهی هيچ ديدگاه... اخلاقی نبوده. فقط دلم میخواسته يه فصل سير كتكاش بزنم.
خدايا چرا کلمهای وجود ندارد که بشود به آسيه گفت و دوستیاش را به دست آورد؟
هرچه را از اينسو بافتهايم از آنسو پنبه میکنيم تا از نو دست به کار شويم، تا به ياد نياوريم که به طرز مرگباری تنهائيم...
کپل دروغ نمیگويد. زبان چرا. قادر است فریب بدهد. اما چشمها نه. دستها نه. کپلها نه...
کلام ماهیتی شبیه به آتش دارد که میتواند در دست باطل قرار گیرد تا آنها آن را وارونه به کار گیرند.
من به گایتری گفتم همانطور که دستهایت در رقص تکثیر میشوند، شلاق هم در رقصش بر پوست شانههایم تکثیر میشود. همانطور که تو در هر جایی نمیرقصی، شلاق هم هر جایی نمیرقصد. تنها در جایی مثل شانههای من میرقصد.
چقدر میتوانیم صبور باشیم | تا دستی | که تنور جنگ را گرم میکند | روزی | در دهان صلح نان بگذارد؟
آن هستی ناب، که از دستهای تن به نور ریخت، دلبستهی دستهای توست، که عشق را نه پایان، نه انجام، که تقدیر و تسلای زندگانیست
دختر جوانی که شانه به شانهام میآمد، چطور در گرداب سالهایی که در خود میپیچند، دست و پا میزند
دلم میخواهد از خواب که بیدار میشوم هیچ بویی نیاید و هیچ دستی نباشد که لمسم کند و هیچ لبی نخواهد که دهانم را ببوسد.
میشد آنچنان وصف شورانگیزی از حمام کردن ث بنویسم که خوانندگانِ مذکر آلت به دست بمانند و خوانندگان مؤنث دست به آلت. اما چه کنم که هدف، چیز دیگریست.
د آدم خوبیست. چون اگر قرار باشد که با کسی دست بدهد، پاشنهی کفشش را با دست چپ ور میکشد. او برای انجام این کار نیازی به وجود چشمهایی که مواظبش باشند ندارد. او این کار را انجام میدهد چون آدم خوبیست. هر چند خودش ربط زیادی بین این دو مقوله نمیبیند.
دستی که دست من وسطِ دستهاش بود | دارد بهزور در دهنم زهر میکند