![]() | من هم كه از كونياك متنفرم... بوى گند ادبیات مدرن رو مىده. هارولد پینتر | خیانت | ![]() |

همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
تنها مرگ است که دروغ نمیگوید.
شب برای همه از راه خواهد رسید!
روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام میشود بهار میآید...
محمود دولت آبادی | جای خالی سلوچ (گالینگور جیبی)
(باقی، بهار، تاریک، تمام، روز، روزگار، روشن، زمستان، شب، قرار، همیشه، کم)
(باقی، بهار، تاریک، تمام، روز، روزگار، روشن، زمستان، شب، قرار، همیشه، کم)
غیبت به هنگامی که حضورت لازم است، گناهی نابخشودنی محسوب میشود.
رویاهای بزرگ را که بکشند، خون بهپا میشود...
همیشه در چشمان است که آدمها از همه غمگینترند...
گاهی مردن، خود شعری زیباست.
هر کس باید روی پای خودش بایستد و فقط به خاطر خودش زندگی کند. هر کس به کس دیگر، هر که میخواهد باشد، تکیه کند، آخر به زمین خواهد خورد.