ما که مادر نداشتیم | زلزله بود | که گهوارهمان را تکان میداد علی عبدالرضایی | زخم باز |
همزیستی واژهها، گاه در غایتِ مسالمت و گاه با خشونتی بیامان... جمله خود سخن میگوید، آزاد و رها، ثبت میشود بر جریدهی عالم دوامِ آن...
کودکی چه چیزی دارد که هرگز شما را رها نمیکند، حتی وقتی چنان درهم شکستهاید که به سختی میشود باور کرد زمانی کودک بودهاید؟
کسانی که در دل تو جا دارند هرگز واقعا نمیمیرند. حتی در دور از ذهنترین اوقات میتوانند پیش تو برگردند.
به اعتقاد من عصر ما فقط شایستهی یک لقب و نام است . "عصر فحشا". مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشهها عادت میدهند.
(اعتقاد، تدریج، شایسته، عادت، عصر، فاحشه، فحشا، فرهنگ، لقب، نام)
میلیونها و میلیاردها آدم توی این جهان هستند و همهشان میتوانند بی تو زندگی کنند، آخر من بدبخت چرا نمیتوانم؟
بیشتر آدمهای دنیا دیوانه بودند. آن بخشی هم که دیوانه نبودند، عصبی بودند. آن بخش هم که دیوانه یا عصبی نبودند، احمق بودند.
یک روز فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت... و شما را متوجه خواهد کرد که چرا هرگز با هیچکس دیگری دوام نیاوردید!
هر کسی که ساختن زندان انفرادی به کلهش زده، آدم جالبی بوده و خوب میدانسته با آدمها چطور بازی کند. یعنی درستتر آن است که بگویم میدانسته آدم بهترین دشمن خودش است. لازم نیست او را کتک بزنند یا زیر شکنجه لت و پارش کنند. بهترین راه این است که خودش را با خودش تنها بگذارند تا خودش دخل خودش را بیاورد.
نمیشود آنقدر از چیزی متنفر بود مگر آن که قسمتی از روحمان آن را بسیار دوست داشته باشد.
دير آمده بودم و محبت ديرگاه مثل پشيمانى است نه عشق.
طبیــعت مـــردهـا چنــین اســت کــه وقتــی اشــتهایــشان بــرطـرف شـد گـرســــنـگـی را انـــــکـــار کنــــنــــد !