 | بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |  |
خواستن
مىخوام ديگه... آسوده زندگى كنم... يه كم ديره، مىدونم، حتى براى آسوده زندگى كردن... ولى اگه مىخوام زمان از دست رفته رو جبران كنم بايد عجله كنم...
وقتِ دنیا اومدن بچه‌هاتون فریاد بزنین. بذارین مردهاتون تا اون‌جایی که می‌شه بترسن. بذارین خیال کنن بزرگترین گناه دنیا رو کردن وقتی از شما بچه‌هایی برای خودشون خواستن، اما خودتون از این درد لذت ببرین. به خودتون بگین اگه ده بار دیگه این درد باشه، باز سراغ این درد می‌آم. اما نذارین مردهاتون این رو بفهمن. بذارین مردهاتون خیال کُنن فقط به خاطر اون‌هاست که این درد رو بازم تحمل می‌کنین، حتی اگه ده بار دیگه‌ام باشه.
بگو آ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی دوستم داری.
مثل بچه‌ها. روز اولی که می‌خوان بفرستنشون مدرسه. با این‌که سال‌ها دلشون می‌خواسته بزرگ بشن و مثل بقیه کفش و کلاه کنن و قاطی بقیه بشن، ولی روز اول، یه دفه وحشتشون می‌گیره و می‌چسبن به دامن مادرشون…
(اول، بزرگ، بقیه، بچه، خواستن، دامن، دل، روز، سال، مادر، مثل، مدرسه، وحشت، کفش، کلاه)
همیشه از چیزی که فکر میکنم مال من است ولی در دست دیگران، بدم میآمد و میخواستم از آن فاصله بگیرم.
می‌خواهد به فارسی دردِ دل کند؛ حرف‌هایی هست که گفتنش به فرانسه ریشه‌های دردناک روحش را تسکین نمی‌دهد.
هرگز نخواستم ادای باران را درآورم | و بیخودی گونههای کسی را خیس کنم
لطفاً مرا ببوس | می‌خواهم با صدای بلند | شیهه بِکِشَم.
افسوس، زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربههاشو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد، میخوام خوشبخت یا بدبخت باشم.
(افسوس، بدبخت، بعد، خواستن، خوشبخت، راحت، زندگی، ساعت، عقب، عقربه، مثل، گفتن)
تو خدایی رو مىخواى كه در برابرش سجده كنى، نه خدایی كه در برابر تو زانو مىزنه...
من يه داستان عاشقانه با تو مىخوام. اينو مىخوام. با تو زندگی كنم. يه داستان عاشقانه با تو. با تو برم. با تو توى يه خونه حبس بشم. اينو مىخوام. اينه. اينو میخوام.
جون‌دردِ آدم مدام و همیشگی می‌شه وقتی مردی از سر عشق بغلت نكرده باشه، عشقم هیچی، وقتی خواستی و نیاز داشتی بغلت نكرده باشه!
مرا به فراموشی عادت بده | می‌خواهم بیخاطره بمانم