بگذار تجربه کنم که طرح پیکرت را فرو بریزم و با هیئتی جدید بنویسمت. ابوتراب خسروی | کتاب ویران |
زمان
زمان داره میگذره، آدمها عین پِشکل پشت سرش میافتن، بعضیها دوست دارن فکر کنن با بقیه فرق دارن، ولی آخرش همهمون میشیم یه کیسه کودِ چمن
مىخوام ديگه... آسوده زندگى كنم... يه كم ديره، مىدونم، حتى براى آسوده زندگى كردن... ولى اگه مىخوام زمان از دست رفته رو جبران كنم بايد عجله كنم...
به گمانم زمان جسمیتی دارد که همچنانکه ما از روی زمین خدا میگذریم جای پایمان را میگذاریم، حتماً زمان هم پاهای غیرقابل تصوری دارد که وقتی بر تنمان میگذرد رد پایش میماند
مشق اول: خوندن در هر زمان و مکانی، مشق دوم: نوشتن از هر چیز و ناچیزی.
هر دو متنفر بودیم از زمان و هر چه داشتنش به یاد زمانمان میانداخت. با این همه، راضی بودی از زن بودنت. که اگر مرد بودی، دیوانهات میکرد فکر چگونگی رفتار من با تو اگر زن بودی.
من هر شب از شکافِ نامرئیِ شیشهها، «زمان» را میبینم که داخل میآید و در من و تمامِ اشیاء مینگرد.
زمانِ من از من آغاز میشود، در من ادامه مییابد و بالاخره مرا تمام میکند.
از آن زمان که برای اولین بار در همین باغ به من گفته بود «دوستت دارم» تا همین چند روز پیش که کسی دیگر، همین جملهی کلیشهای را برایم تکرار کرد، انگار هزار سال میگذرد. از آن «دوستت دارم» تا این یکی، چقدر مردم و زنده شدم، زمین خوردم و بلند شدم، بالیدم و خم شدم و فرو رفتم
(اولین، باغ، تکرار، جمله، دوستت دارم، روز، زمان، زمین، زنده، سال، مردم، هزار، همین، کس، کلیشه)
اتوبوس هنوز نیامده بود و ما در صف صبر بودیم. صفها همیشه بیاهمیت بودن زمان را نجوا میکنند.
دکتر نتوانسته بود تشخیص دهد که در تو آیا شوقی هست برای زندگی؟ زمان باید میگذشت تا تکلیف را معین کنند. چه موقعیت عجیبی است. حتی نمیتوانم آرزو کنم زمان بایستد.
چرا این همه قانون برای زمان بیداری کشف و ضبط شد و در حال شدن است، ولی یکسوم هر روز ما در خواب سپری میشود و هنوز کسی فرمول جاذبه در خواب یا محاسبهی سرعت نور یا شتاب ثابت اجسام و... را در خواب کشف نکرده است.
ما روز به روز در یک خانهی پنجاه متری با گذرِ زمان از هم دورتر میشدیم و هر روز بیشتر احساسِ تنگی میکردیم.
آدم گاهی اوقات دیر میفهمد که باید برود | از دستی گاهی اوقات زمانی که میرود میفهمد که بودن گزینهی بهتری بود.
میتوانید سر روی شانههای این شعر بگذارید | و تا حل کسر مجهول زمان | هقهق مثل من دوات بگریید
زمان لجباز است. زمان لجباز است چون هر چیز باید به موقعش اتفاق بیفتد.
- 1
- 2